مزرعهی حیوانات (Animal Farm) نوشتهی جورج اورول که نخستینبار در سال ۱۹۴۵ منتشر شد، یک تمثیل طنزآمیز است که انقلاب روسیه و ظهور استالینیسم را بهتصویر میکشد. خلاصه رمان مزرعه حیوانات نوشته جورج اورول را در اینجا میخوانیم. این داستان در یک مزرعه رخ میدهد، با شورش حیوانات علیه انسانهای ستمگر آغاز میشود—رهبری این انقلاب را خوکهایی بهعهده دارند که نماد طبقهی حاکم هستند. در ابتدا، حیوانات جامعهای آرمانگرایانه بر پایهی برابری و همبستگی بنا میکنند. اما بهمرور زمان، خوکها قدرت را در دست میگیرند و همان آرمانهایی را که زمانی بر زبان میآوردند، زیر پا میگذارند. در نهایت، مزرعه به رژیمی دیکتاتوری تبدیل میشود که درست شبیه همان حکومت انسانیست که حیوانات علیه آن قیام کرده بودند.
این رمان کوتاهِ اورول، انتقادیست از تمامیتخواهی و ماهیت فاسدکنندهی قدرت. روایت داستان بازتابیست از چرخهی تکرارشوندهی انقلابهای سیاسی و خطرات اطاعت کورکورانه. تلاش حیوانات برای دستیابی به آزادی و برابری، با رویدادهای تاریخی واقعی تطابق دارد و همین امر، مزرعهی حیوانات را به اثری ماندگار و تأملبرانگیز تبدیل میکند که با گذر زمان همچنان بر خوانندگان تأثیر میگذارد. مزرعهی حیوانات تاکنون بارها به فیلم و نمایشنامه تبدیل شده است. یکی از مشهورترین اقتباسها، انیمیشن سال ۱۹۵۴ است. این آثار اقتباسی به ماندگاری پیام اورول کمک کردهاند و موجب شدهاند این کتاب در بحثهای مرتبط با سیاست، قدرت و فساد در رهبری همچنان نقش مهمی ایفا کند.
خلاصه رمان
اولد میجر، گرازی پیر و برندهی جایزه، حیوانات مزرعهی مانور را در انباری بزرگ گرد هم میآورد. او برایشان از رؤیایی میگوید که در آن تمام حیوانات در کنار هم زندگی میکنند، بیآنکه انسانها آنها را تحت سلطه یا کنترل خود داشته باشند. او حیوانات را ترغیب میکند که برای رسیدن به چنین بهشتی تلاش کنند و آهنگی به نام «جانوران انگلستان» را به آنها میآموزد که در آن رؤیایش به شکلی شاعرانه توصیف شده است. حیوانات با اشتیاق از چشمانداز میجر استقبال میکنند. تنها سه شب بعد از جلسه، اولد میجر میمیرد. سه خوک جوانتر به نامهای اسنوبال، ناپلیون و اسکوئیلر اصول اصلی سخنان او را به فلسفهای به نام حیوانگرایی (Animalism) تبدیل میکنند.
پیدایش مزرعه حیوانات
نیمهشب، حیوانات با شکست دادن کشاورز، آقای جونز، او را از مزرعه بیرون میکنند. آنها نام مزرعه را به مزرعهی حیوانات تغییر داده و خود را وقف تحقق رؤیای اولد میجر میکنند. اسب بارکش باکسر با شور و اشتیاق خاصی خود را وقف این هدف میکند و شعار شخصیاش را «من سختتر کار خواهم کرد» قرار میدهد.
در ابتدا، مزرعه حیوانات رونق میگیرد. اسنوبال تلاش میکند به حیوانات سواد بیاموزد و ناپلیون گروهی از تولهسگها را برای آموزش اصول حیوانگرایی نزد خود میبرد. وقتی آقای جونز بازمیگردد تا مزرعه را پس بگیرد، حیوانات دوباره او را شکست میدهند. این درگیری بعدها به نام نبرد طویلهی گاوها شناخته میشود و حیوانات تفنگی را که از جونز به جا مانده، به عنوان نماد پیروزی نگه میدارند.
سرنوشت اسنوبال
با گذشت زمان، ناپلیون و اسنوبال بر سر آیندهی مزرعه با یکدیگر درگیر میشوند و رقابتی برای کسب قدرت و نفوذ میان حیوانات شکل میگیرد. اسنوبال طرحی برای ساخت یک آسیاب بادی ارائه میدهد که بتواند برق تولید کند، اما ناپلیون شدیداً با آن مخالفت میکند. در جلسهای برای رأیگیری دربارهی این پروژه، اسنوبال سخنرانی پرشوری میکند. ناپلیون با واکنشی مختصر روبهرو میشود، اما ناگهان صدایی درمیآورد و نه سگ شکاری—تولههایی که پیشتر برای «آموزش» از حیوانات گرفته بود—به درون طویله یورش میبرند و اسنوبال را از مزرعه فراری میدهند.
ناپلیون قدرت را در دست میگیرد و اعلام میکند که دیگر جلساتی برگزار نخواهد شد و از این پس فقط خوکها برای همه تصمیم خواهند گرفت—برای خیر همگان. سپس بهسرعت نظر خود را دربارهی آسیاب بادی تغییر میدهد و حیوانات، بهویژه باکسر، تمام تلاش خود را برای ساخت آن به کار میگیرند.
آسیاب بادی
یک روز پس از طوفانی، حیوانات میبینند که آسیاب فرو ریخته است. کشاورزان انسانی میگویند که حیوانات دیوارها را خیلی نازک ساخته بودند، اما ناپلیون ادعا میکند که اسنوبال بازگشته و آن را خراب کرده است. او یک پاکسازی خونین ترتیب میدهد، و حیواناتی که متهم به همدستی با اسنوبال هستند—یعنی هرکسی که با رهبری بیچونوچرای ناپلیون مخالفت کند—به دست سگها کشته میشوند. با قدرت تثبیتشده، ناپلیون شروع به بازنویسی تاریخ کرده و اسنوبال را یک خائن جلوه میدهد. او هر روز بیشتر شبیه انسانها میشود—روی تخت میخوابد، مشروب مینوشد، و با کشاورزان دیگر تجارت میکند. این اعمال در اصول اولیهی حیوانگرایی ممنوع شده بودند، اما اسکوئیلر، تبلیغاتچی ناپلیون، همه چیز را برای حیوانات توجیه میکند و آنها را متقاعد میسازد که ناپلیون رهبری عالیست که اوضاع را بهبود میبخشد—حتی با وجودی که حیوانات عادی گرسنه، سرد و خستهاند.
سرانجام باکسر
آقای فردریک، یکی از کشاورزان همسایه، در معاملهی خرید چوب سر حیوانات کلاه میگذارد و سپس به مزرعه حمله کرده و آسیاب بازسازیشده را منفجر میکند. پس از این ویرانی، نبردی سخت شکل میگیرد که در آن باکسر به شدت مجروح میشود. هرچند حیوانات موفق به دفع حمله میشوند، اما زخمهای باکسر او را ناتوان میسازد. زمانی که او در حین کار فرو میافتد، احساس میکند که مرگش نزدیک است. یک روز، باکسر ناپدید میشود. اسکوئیلر اعلام میکند که او در آرامش در بیمارستان درگذشته، در حالی که آخرین نفسهایش را صرف ستایش از انقلاب کرده است. اما حقیقت این است که ناپلیون وفادارترین و فداکارترین کارگرش را به یک کارخانهی چسبسازی فروخته تا پول مشروب تهیه کند.
شعار اصلی
سالها میگذرد و خوکها بیشتر و بیشتر شبیه انسانها میشوند—روی دو پا راه میروند، شلاق به دست میگیرند و لباس میپوشند. نهایتاً هفت فرمان اصلی حیوانگرایی که بر دیوار طویله نوشته شده بود، به تنها یک جمله خلاصه میشود: «همهی حیوانات برابرند، اما بعضی حیوانات برابرترند.»
ناپلیون کشاورزی انسانی به نام آقای پیلکینگتون را برای صرف شام دعوت میکند و اعلام میکند که قصد دارد با کشاورزان انسانی متحد شود تا با طبقهی کارگر—چه انسانی و چه حیوانی—مقابله کند. او همچنین نام مزرعه را دوباره به مزرعهی مانور تغییر میدهد و میگوید این نام «صحیح» است.
در پایان، حیوانات عادی از پنجره به داخل مهمانی در خانهی مزرعه نگاه میکنند، اما دیگر نمیتوانند بین خوکها و انسانها تفاوتی تشخیص دهند.
تحلیل داستان
درگیری مرکزی در مزرعه حیوانات زمانی شکل میگیرد که آرمان آزادی و برابری حیوانات بهتدریج توسط تمرکز قدرت سیاسی در دست خوکها فاسد میشود. هدف اولیهی حیوانات در فصل اول بیان میشود: در آموزههای اولد میجر و بهویژه در آهنگ «جانوران انگلستان» که به سرود انقلابی مزرعه تبدیل میشود.
در ابتدای داستان، قدرت سیاسی در قالب کشاورز جونز نمود پیدا میکند—کسی که در رفاه زندگی میکند، در حالیکه حیوانات در گرسنگی به سر میبرند. حیوانات بهراحتی علیه او شورش کرده و پیروز میشوند و از همینرو بهاشتباه تصور میکنند که قدرت سیاسی را برای همیشه نابود کردهاند. اما در واقع، آنها تنها یکی از اشکال قدرت سیاسی را از میان برداشتهاند. در پایان فصل دوم، هنگامی که ناپلیون شیر گاوها را میدزدد، قدرت سیاسی اکنون در وجود خوکها تجلی پیدا میکند.
پس از انقلاب
فصول دوم تا هفتم مسیر افزایش قدرت خوکها و همچنین آگاهی تدریجی سایر حیوانات نسبت به شکست آرمانهایشان را دنبال میکند. خوکها—و بهطور خاص ناپلیون—قدرت سیاسی را در سه زمینه تجسم میبخشند:
- تصاحب منابع مزرعه: آنها ابتدا شیر و سیبها را برای خود برمیدارند و بعدها محصولات حیوانی را میفروشند تا کالاهای لوکس انسانی مانند مشروب تهیه کنند.
- افزایش خشونت: خوکها نیروی پلیس سگی را ایجاد کرده و اعدامها را آغاز میکنند.
- تحریف حقیقت: اسکوئیلر فرمانهای حیوانگرایی و روایت نبرد طویلهی گاوها را تغییر میدهد تا همواره به نفع ناپلیون باشد.
در همین حال، حیوانات آرامآرام در مییابند که زندگیشان پس از انقلاب نیز تفاوتی با قبل ندارد.
نقطه اوج
نقطهی اوج داستان در فصل هفتم رخ میدهد، زمانی که ناپلیون تصمیم میگیرد تخممرغهای مرغها را بفروشد. مرغها سرانجام درک میکنند که خوکها دشمنان واقعیشان هستند و دست به شورش میزنند. اما این شورش با خشونت سرکوب میشود و مرغها اعدام میگردند.
در این مرحله، تنها کسی که هنوز امید دارد که آزادی قابل دسترسیست، باکسر است. او با تمام وجود برای تحقق آرمان اولد میجر تلاش کرده و رویای بازنشستگی در چراگاهی مخصوص را در سر دارد. اما زمانی که وقت بازنشستگیاش فرا میرسد، ناپلیون او را میفروشد و میکشد. خیانت به باکسر، نقطهایست که در آن قدرت سیاسی—در قالب ناپلیون و خوکها—کاملاً حیوانات را شکست میدهد.
در صفحات پایانی کتاب، حیوانات از پشت پنجره، خوکها را در حال صرف شام با کشاورزان انسانی تماشا میکنند و درمییابند که دیگر نمیتوانند خوکها را از انسانها تشخیص دهند. زیرا خوکها درست مانند انسانها، بهطور کامل توسط واقعیت قدرت سیاسی فاسد شدهاند.
نکات کلیدی
راوی
مزرعه حیوانات تنها اثر جورج اورول است که در آن نویسنده آشکارا بهعنوان راوی یا شخصیت اصلی حضور ندارد؛ این اثر، کمترین جنبه شخصی را در میان تمام نوشتههای او دارد. راوی ناشناس داستان تقریباً شخصیتی بیهویت است، بدون هرگونه ویژگیهای فردی یا سوگیری مشخص.
زاویه دید
داستان از زاویه دید حیوانات معمولی مزرعه روایت میشود، گرچه آنها بهصورت سوم شخص جمع («آنها») مورد اشاره قرار میگیرند.
لحن
در بیشتر بخشها، لحن داستان عینی و بیطرفانه است، وقایع را بهطور بیرونی گزارش میکند و بهندرت به تأملات فلسفی میپردازد. اما ترکیب این لحن با روند فاجعهبار و بیمنطقِ وقایع، باعث ایجاد نوعی طنز تلخ و رو به افزایش در سراسر داستان میشود.
زمان افعال
گذشته
زمان وقوع داستان
مانند اغلب افسانهها، مزرعه حیوانات در دوره زمانی نامشخصی رخ میدهد و عمدتاً فاقد ارجاعات تاریخی است که به خواننده اجازه دهد زمان دقیق اتفاقات را تعیین کند. با این حال، میتوان منصفانه گفت که اورول قصد داشته این داستان را همزمان با موضوع مورد انتقادش یعنی انقلاب روسیه (۱۹۱۷ تا ۱۹۴۵) جلوه دهد. مهم است به یاد داشته باشیم که این دوره، زمان حال یا گذشتهی بسیار نزدیک برای اورول بود، و او اهمیت وقایع داستان را جاری و پیوسته میدانست، نه صرفاً تاریخی.
مکان وقوع داستان
مزرعهای خیالی در انگلستان
قهرمان داستان (پروتاگونیست)
شخصیت مرکزی واضحی در داستان وجود ندارد، اما ناپلیون، خوکی دیکتاتور، شخصیتی است که بیشترین تأثیر را در روند وقایع دارد و وقایع را به هم پیوند میدهد.
درگیری اصلی (Conflict)
چندین درگیری مختلف در داستان وجود دارد—حیوانات در برابر آقای جونز، اسنوبال در برابر ناپلیون، حیوانات عادی در برابر خوکها، مزرعه حیوانات در برابر انسانهای همسایه—اما تمام اینها بازتاب تنش اصلی میان طبقات استثمارشده و استثمارگر و نیز تضاد میان آرمانهای والا و واقعیتهای تلخ سوسیالیسم هستند.
اوجگیری وقایع (Rising Action)
حیوانات با سرنگونی انسانهای ستمگر، یک حکومت سوسیالیستی به نام مزرعه حیوانات تأسیس میکنند؛ خوکها که باهوشترین حیواناتاند، رهبری برنامهریزی و اداره مزرعه را بهدست میگیرند؛ اسنوبال و ناپلیون درگیر اختلافات ایدئولوژیک شده و برای کسب قدرت رقابت میکنند.
اوج داستان (Climax)
در فصل پنجم، ناپلیون اسنوبال را با سگهای تعلیمدیدهاش از مزرعه بیرون میکند و اعلام میدارد که تنها خوکها حق تصمیمگیری دارند.
سیر نزولی (Falling Action)
اسکوئیلر ظاهر میشود تا اعمال ناپلیون را با بازتفسیرهای فریبکارانه از اصول حیوانگرایی توجیه کند؛ ناپلیون قدرت خود را تثبیت کرده، دشمنانش را حذف میکند و جایگاهش را بهعنوان رهبر مطلق تقویت مینماید؛ حیوانات عادی همچنان به اطاعت از خوکها ادامه میدهند به امید آیندهای بهتر.
مضامین (Themes)
- فساد آرمانهای سوسیالیستی در اتحاد جماهیر شوروی
- تمایل جوامع به ایجاد طبقهبندی اجتماعی
- خطر طبقه کارگر سادهلوح
- سوءاستفاده از زبان بهعنوان ابزاری برای سوءاستفاده از قدرت
موتیفها (Motifs)
- آوازها
- آیینهای دولتی
نمادها (Symbols)
- مزرعه حیوانات
- طویله
- آسیاب بادی
پیشآگاهی (Foreshadowing)
سوءاستفاده نهایی خوکها از قدرت در بخشهای مختلفی از داستان پیشآگاهی میشود. در پایان فصل دوم، بلافاصله پس از تشکیل مزرعهی بهظاهر برابر، شیر اضافهای که از گاوها دوشیده شده بود، ناپدید میشود و متن بهطور ضمنی نشان میدهد که ناپلیون آن را نوشیده است. همچنین، حمله سگها به باکسر در جریان پاکسازی ناپلیون در فصل هفتم، خیانت نهایی به این اسب وفادار را پیشبینی میکند.
برای مطالب بیشتر وبلاگ نیمگل را مشاهده نمائید.